فَفِلَکْ



دخترک بیچاره، تنهاکه شدی، اخرشب که شد، هیس، یواشکی، هیچکس نفهمد، جلوی اینه بنشین، دستت را روی تصویرت بکش، روی گونه ات، ارام لپ خودت را بکش و ریز بخند. همان کوفتی ها را بردار و صورتت را نقاشی کن. شاد. خیلی خیلی شاد. مثل دلقکها. بعدلبخند بزن. زورکی. زیاد. ارام ارام بلندتر و بلندتر. قهقهه بزن. مثل دیوانه ها. بعد گریه کن.میان همان خنده ها یکهویی بزن زیر گریه. به چشمهای خیست در اینه نگاه کن! زیباترشده اند، تیرگی زیرچشمهایت هم شاعرانه بنظرمیرسد نه؟ بعد ادکلنت را پرت کن توی اینه. محکم. باتمام قوا. بعد یک نفس عمیق بکش. حس کردی؟ تا ته ریه هایت سوخت از شیرینش؟ بعد بدو توی تختت و چراغ را خاموش کن. میشنوی؟ صدای نفسهایت چه ارام گوش را مینوازد؟ ارام هندزفری را بچپان توی گوشت. قول بده که اخرین بار باشد. قول بده که فردا طور دیگری شروع کنی. قول بده اشب اخرین این شبها باشد. بعد ارام بخواب. که اگر خوابت ببرد تا صبح فردا. اگرنه هم که. ولش کن. امشب اخرین این شبهاست.


دیوانه جان. کاش یکروز بفهمی زندگی همین است. همین که شبها نسیم خنکی از پنجره ی اتاق موهایت را بنوازد. همین که با خودت خلوت کنی و ساعتها با "من" به نقطه ای خیره شوی و او را قانع کنی. همین که کودکی را ببینی و لپش را بکشی. همین که بزنی بیرون و بروی و بروی. تاهرکجا که شد. همین که کز کنی گوشه ی تختت و اهنگهایت را گوش کنی. همین که تنهایی بخندی و گریه کنی و ککت نگزد. زندگی همین لحظه هاست. یاد بگیر وجودت وابسته به وجود دیگران نباشد که اگر باشد؛ همیشه تنها خواهی ماند. ادمها می ایند و میروند اما باید بفهمی که بود و نبودشان مهم نیست. مهم تویی. فقط تو. ولذت بردنت از همین لحظه. بلند شو و خاک های لباست را بتکان. هیچ اتفاق تازه ای در راه نیست. هیچکس هم ماندنی نیست. هیچکس به اندازه ی خودت نمیتواند خوشحالت کند. بلند شو موهایت را بباف و لباسهای صورتی ات را بپوش و عطربزن. برقص و خودت را در ایینه نگاه کن. میبینی؟ این لحظه تمام شددر حالیکه تو سرشار از زندگی بوده ای. باورکن همین است. هیچکس نمی اید دستت را بگیردو ببرد قدم بزنی. بی حوصلگی هایت فقط و فقط برای خود توست و هیچکس هم خبردار نخواهد شد. تو هستی و همین کافیست برای زندگی کردن.


_فاطمه.ف


این متن دومین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

زکات علم، نشر آن است. هر

وبلاگ می تواند پایگاهی برای نشر علم و دانش باشد. بهره برداری علمی از وبلاگ ها نقش بسزایی در تولید محتوای مفید فارسی در اینترنت خواهد داشت. انتشار جزوات و متون درسی، یافته های تحقیقی و مقالات علمی از جمله کاربردهای علمی قابل تصور برای ,بلاگ ها است.

همچنین

وبلاگ نویسی یکی از موثرترین شیوه های نوین اطلاع رسانی است و در جهان کم نیستند وبلاگ هایی که با رسانه های رسمی خبری رقابت می کنند. در بعد کسب و کار نیز، روز به روز بر تعداد شرکت هایی که اطلاع رسانی محصولات، خدمات و رویدادهای خود را از طریق

بلاگ انجام می دهند افزوده می شود.


این متن اولین مطلب آزمایشی من است که به زودی آن را حذف خواهم کرد.

مرد خردمند هنر پیشه را، عمر دو بایست در این روزگار، تا به یکی تجربه اندوختن، با دگری تجربه بردن به کار!

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار دیگران قرار دهیم همه خواهند توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشند.

همچنین گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده یا ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم انتشار نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی آن می دانند. البته بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.


دل بسته ام به خیال نبودنت.به عکسهایی که حتی نمیدانی دارمشان. به قربان صدقه هایی که نمیروی. به فدای تو شوم هایی که نمیگویی. نه شاعرانه. نه چندان با محبت. اما پر آرامش. پر خیال راحت. پر آسودگی. میدانم تنهایم نمی گذارد. شب را با فکرش به صبح می رسانم و صبح ها دستش را میگیرم و می رویم بیرون. کنارم می نشیند و با محبت نگاهم میکند. خیره خیره؛ تمام روز را. مثل بقه نبودنش را، دوست دارم. نمی ترسم رهایم کند نکند که فرو بریزم. نمی ترسم که احوالی از من نگیرد.نمی ترسم که ناراحتش کنم. هر کاری هم بکنم دست از سرم بر نمیدارد. دیوانه ی همینش شده ام. مگر همین نیست این عشق لعنتی که می گویند؟! خیال تو، عاشق من شده است. از همین همیشه بودنش این را فهمیده ام. درگوشی بگویم : خیالت را دوست دارم، حتی بیشتراز تو! بیشتراز خودِ خودِ واقعیت. آنقدر بت شده برایم که تو پیشش کم آورده ای. من بزرگش کرده ام. من زیربال و پرش را گرفته ام. محبت به پایش ریخته ام. سالهاست. حالا دارد ثمر میدهد حالا او عاشق من است. حالا او تنهایم نمی گذارد. همانی که روزی پرورده بودمش. می خواهم نگهش دارم. تا آخرِآخرش. فصل ها را قدم بزنیم. من هم نخواهم، او میخواهد. می دَوَد با من تا هر جا که بروم. می دَوَد با من تا تهِ تهِ بودن.


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها